بوی خاک
04 تیر 1394 توسط خانم سادات
پیرمرد نجار برای ساخت تابوت شهدا به اهواز امده بود .کم استراحت میکرد وسخت کار میکرد روزی کراز لابه لای پیکرشهدا عبور میکرد نشت طول کشیدرو .به شهید کرد وگفت باریکلا باریکلا بع به کارش ادامه داد یکی که شاهد این قضیه بود علت را پرسیدپیرمرد مایل به سخن گفتن نبود ولی سماجت کرد پیرمرد با همان ارامش گفت:اخه پسرم بود