یادتو
04 تیر 1394 توسط خانم سادات
توبمن خندیدی ونمی دانستی؟من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب رادزدیدم…باغبان در پی من تند دوید…سیب را دست تو دید….غضب الوده به من کرد نگاه..سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین ..وهنوز..سالهاست. که در گوش من ارام ارام رفتن گام تو تکرار کنان می دهد ازارم اندیشه کنان غرق در این پندارم.که چرا؟خانه کوچک ما سیب نداشت…